کد خبر: ۳۵۷
تاریخ انتشار: ۰۶ مرداد ۱۳۹۵ - ۱۷:۵۵
حكایت توانگر بخیل
ثروتمندى بخیل، داراى یك پسر بیمار و رنجور بود، خیرخواهان به او گفتند: مصلحت آن است كه...

ثروتمندى بخیل، داراى یك پسر بیمار و رنجور بود، خیرخواهان به او گفتند: مصلحت آن است كه براى شفاى پسرت، ختم قرآن كنى ( یكبار قرآن را از آغاز، پایان بخوانى) با قربانى كنى، و با ذبح گوسفند و یا شتر، گوشت آنها را صدقه بدهى.

ثروتمند بخیل، اندكى در فكر فرو رفت و سپس سر برداشت و گفت: ختم قرآن ترك شده كه در دسترس ما است، بهتر از قربانى از گله اى است كه در محل دور است.

داستانک / به جانم بسته است


صاحبدلى سخن او را شنید و گفت: او از این رو ختم قرآن را برگزید كه قرائت آن كار زبان است و زحمت و هزینه اى ندارد، ولى زر (طلا) به جان بسته است، و دل برداشتن از آن، دشوار خواهد بود.




داستانک / به جانم بسته است





دریغا گردن طاعتنهادن

گرش همره نبودى دستدادن

به دینارى چو خر در گلبمانند

ورالحمدى بخوانى ، صد بخوانند



خبرهای مرتبط
نظرات شما
در صورت انتشار نظر به شما ایمیل زده می شود
طراحی و تولید : ایران سامانه