برچسب ها - داستان
بریده‌ای از کتاب نیمه پنهان ماه
دو تا اتاق اجاره کرده بودیم که نه آشپزخانه داشت و نه حمام...خیلی قشنگ بود، خیلی هم ساده.
کد خبر: ۱۰۹۶   تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۹/۱۵

داستانکی از مناجات نامه خواجه عبدالله انصاری
درویشی، به در خانه توانگری رفت و گفت: شنیده ام مالی در راه خدا نذر کرده ای که به درویشان دهی، من نیز درویشم. خواجه گفت: من نذر کوران کرده ام، تو کور نیستی. پس درویش تاملی کرد و گفت: «ای خواجه، کور حقیقی منم که درگاه خدای کریم را گذاشته، به در خانه چون تو، گدائی آمده ام.»
کد خبر: ۸۹۰   تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۲/۲۷

داستان کوتاهی درباره انصاف
همش دم از انصاف می زنیم و اگه از بالا تا پایین مملکت رو متهم نکنیم روزمون شب نمیشه. اما سوال اینجاست: خودمون چند مرده حلاجیم؟ از قدیم گفتن از هر دست بدی از همون دست می گیری.
کد خبر: ۴۱۱   تاریخ انتشار : ۱۳۹۶/۰۸/۱۴

داستانی درباره استجابت دعا
شخصی از خدا دو چیز خواست… یک گل و یک پروانه… اما چیزی که به دست آورد یک کاکتوس و یک کرم بود.
کد خبر: ۴۰۸   تاریخ انتشار : ۱۳۹۶/۰۸/۱۰

جواب جالب یک عالم
‍ از عالمی مسئله‏ ای پرسیدند، گفت: نمی‏دانم. سؤال کننده گفت: شرم نمی‏کنی که...
کد خبر: ۳۹۰   تاریخ انتشار : ۱۳۹۵/۰۸/۱۰

حكایت توانگر بخیل
ثروتمندى بخیل، داراى یك پسر بیمار و رنجور بود، خیرخواهان به او گفتند: مصلحت آن است كه...
کد خبر: ۳۵۷   تاریخ انتشار : ۱۳۹۵/۰۵/۰۶

داستان مرد خسیس
روزی مرد خسیسی که تمام عمرش را صرف مال اندوزی کرده بود و پول و داریی زیادی جمع کرده بود، قبل از مرگ به زنش گفت: من می خواهم تمامی اموالم را به آن دنیا ببرم .او از زنش قول گرفت که تمامی پول هایش را به همراهش در تابوت دفن کند...
کد خبر: ۳۵۶   تاریخ انتشار : ۱۳۹۵/۰۵/۰۶

داستان مدیری که جوگیر شد
روزی مدیر یک شرکت بزرگ، در حالیکه به سمت دفتر کارش می رفت، در راهرو جوانی را دید که به دیوار تکیه داده و به اطراف نگاه میکند. جلو رفت و از او پرسید: ......
کد خبر: ۱۹۹   تاریخ انتشار : ۱۳۹۴/۱۱/۱۰

من دزد دین نیستم
گویند روزی دزدی در راهی، بسته ای یافت که در آن چیز گرانبهایی بود و دعایی نیز پیوست آن بود. آن شخص بسته را به صاحبش برگرداند...
کد خبر: ۱۲۵   تاریخ انتشار : ۱۳۹۴/۰۹/۱۹

طراحی و تولید : ایران سامانه