جز یاد تو دل به هرچه بستم توبه
بی ذکر تو هر جای نشستم توبه
در حضرت تو توبه شکستم توبه
زین توبه که صد بار شکستم توبه
شدم از عشق تو شیدا کجایی
به جان میجویمت جانا کجایی
همی پویم به بویت گرد عالم
همی جویم تو را هر جا کجایی
چو آنجا که تویی از جمله پنهان
ز که پرسم که داند تا کجایی
تو پیدایی ولیک از جمله پنهان
وگر پنهان نهای پیدا کجایی
ز عشقت عالمی پر شور و غوغاست
چه دانم تا درین غوغا کجایی
فتاد اندر سرم سودای عشقت
شدم سرگشته زین سودا کجایی
دل سرگشتهی حیران ما را
نشانی ده رهی بنما کجایی
چو شیدای تو شد مسکین عراقی
نگویی کاخر ای شیدا کجایی
ای نای خوش نوای که دلدار و دلخوشی
دم میدمی تو گرم و دم سرد میکشی
رفتی ازین دیار و ندادی خبر مرا
نشنیدی از کسی که چه آمد به سر مرا
گفتم که سر به دامن آسودگی نهم
آسوده کی گذاشت دل دربدر مرا
رفتم برون ز خلوت او همچو آه سرد
آن درد که همچو اشک فکند از نظر مر ا
با یک شرر به دامن صد لاله میزنم
این داغ آتشین که بود بر جگر مرا
ای کاش راه عمر به پایان رسیده بود
روزی که دیده بود در آن رهگذر مرا
قانع شدم به تلخی دشنام از لبش
قسمت نشد به خانه قضا این قدر مرا
تنها تویی تنها تویی در خلوت تنهاییم
تنها تو میخواهی مرا با این همه رسواییم
ای یار بی همتای من سرمایه سودای من
گر بی تو مانم وای من وای از دل سوداییم
گرچه درون آتشم با یاد روی تو خوشم
از غم قدح هامیکشم وه از این قدح پیماییم
جان گشته سر تاپا تنماز ظلمت تن ایمنم
شـد آفتاب روشنم پیدا به ناپیداییم
من از هوس ها جستهاماز آرزوها رستهام
مرغ قفس بشکستهام از فر بیپرواییم